مهر رفت. ابان رسید مهر مهر مرا یاد حرفت می اندازت میگفتی مهربان مولی مهربانویم نشدی!! نشدی.!
اما هنوز .نهابدی مهرت به دل دارم تو سکوت میکنی چشم هایت ولی با من چقدر مهربانند
تو سکوت میکنی ولی لبانتحرف ها دارند تو سکوت میکنی اما ضربان قلبت اهنگ مهر مرا دارند تو سکوت میکنی موهایت اما دستانم را فریاد میزنند
تو سکوت میکنی صدایت اما مرا به کنارت میخواند تو سکوت میکنی اما دلت سکوتم را میخواهد به وقت نفس کشیدن در کنارت تا نسیم دلنوازت را.عشق به عشق به هر مویتمهر کنم
تو سکوت میکنی کی شود کنارت سکوت کنم با موهایتبا چشمانتبا لبانتبا نفستسکوت در سکوت کنیم مهر رفتاما مهرت نرفت
نفس.م نفس.که میکشی.اخ نفس کشیدنت را.آخ. نسیمی از آن مراکاش زنده میکرد
+ ماه را نگاه میکنم دیشب وامشب
++ فکر ی بکن آخر مهربان بی مهربانو.مهربان نیست فکری بکناخر بی مهر تمن مهرباننیستم. بان مابان شروع شد.مهر رفت ابان شروع شد من حتی ابان نیستم.همیشه نفر اول تویی در قلبم ا بی تو من بانم با بودنت مع کن این" بان "را
باور کن
تو را پنهان خواهم کرد
در آنچه که نوشتهام
در نقاشيها و آوازها و آنچه که ميگويم
تو خواهي ماند
و کسي نه خواهد ديد
و نه خواهد فهميد زيستن ات را در چشمانم
خواهي ديد و خواهي شنيد
گرماي تابناک عشق را
خواهي خفت و برخواهي خاست
روزهاي پيش رو را خواهي ديد
که نخواهند بود
چون روزهاي گذشته
آنطور که زيسته بودي
در افکارت غرق خواهي گشت
فهميدن هر عشقي
گذران يک عمر است
سپري خواهياش کرد
تو را وصف ناپذير
زندگي خواهم کرد
در چشمانم خواهم زيست
در چشمهايم ، تو را پنهان خواهم کرد
روزي تنها زبان به سخن خواهي گشود
خواهي نگريست
من چشمهايم را فرو خواهم بست
در خواهي يافت
اُزدمير آصف
مترجم : فائق سهرابي
درباره این سایت